نقش سقیفه در استمرار خلافت و یا کج روی آن
واقعه سقیفه بنی‌ساعده بیعت گروهی از مسلمانان، با ابوبکر به عنوان خلیفه پس از وفات پیامبر(ص). در این واقعه کسی از بنی‌هاشم و اهل بیت حضور نداشت و علی بن ابیطالب که از سوی پیامبر معرفی شده بود در بالای جنازه ایشان بود. تعدادی از مهاجران با هدف خلافت ابوبکر و گروهی از انصار با هدف خلافت سعد بن عباده گرد آمده و تلاش می‌کردند که شخص مورد نظر خود را به خلافت برسانند.
این واقعه در سال ۱۱ قمری در مکانی به نام سقیفه بنی‌ساعده انجام شد. بیعت با ابوبکر تا مدت‌ها در مدینه باعث اختلاف و درگیری بود و گروهی از صحابه آن را نپذیرفتند. شیعیان این بیعت را خلاف وصیت پیامبر (ص) در غدیر خم و سرآغاز غصب خلافت امام علی(ع) می‌دانند و آن را به شدت نکوهش می‌کنند. به عقیده شیعیان این بیعت انحراف از مسیر صحیح اسلام است.
مکان سقیفه
سقیفه بنی ساعده، متعلق به طایفه بنی‌ساعدة بن کعب بن خزرج بود و در نزدیکی مسجد النبی قرار داشت و از شهرت تاریخی برخوردار بود. سقیفه در سمت غرب مسجد نبوی، در کنار چاه بضاعه بود. سعد بن عباده که کاندیدای انصار برای خلافت بود، در نزدیکی آن زندگی می‌کرد.
شهادت پیامبر
پیامبر(ص) بنا بر منابع اهل سنت در روز دوشنبه ۱۲ ربیع‌الاول سال یازدهم و به روایت محدثان شیعه در دوشنبه ۲۸ صفر همان سال درگذشت. خبر درگذشت پیامبر(ص) بسیار زود مدینه کوچک آن روز را در نوردید و ظاهراً کسانی که از همان روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر و احتمال درگذشت وی در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دل داشتند، تقریباً بلافاصله پس از شنیدن این خبر و هنگامی که هنوز علی(ع)، فضل بن عباس و تنی چند سرگرم غسل دادن پیکر پاک رسول خدا بودند، دست به کار شدند.
تجمع انصار در سقیفه بنی ساعده
سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) در سقیفه بنی ساعده نشسته بود و سخنگویی از سوی او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن می‌گفت.
معلوم نمی‌توان داشت که انگیزه اقدام سعد بن عباده و اجتماع انصار در سقیفه، بدون مقدمه و ناشی از ریاست‌طلبی آنان بوده، یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و قراین و اماراتی که دلالت بر برخی پیش‌بینی‌ها و مقدمه‌چینی‌های سران مهاجران داشته است. آنچه منطقی‌تر می‌نماید این است که طرح چنان سخنانی از سوی انصار در آن ساعات، واکنشی در مقابله با اقدامات مهاجران باشد، نه موضع‌گیری در برابر وصایای پیامبر خدا (مثلاً حدیث یوم الدار، منزلت، غدیر خم و...). شاید بتوان مثلاً تخلف برخی از سران مهاجران از جیش اسامه به رغم تأکید بسیار پیامبر و اعزام سریع آن و جلوگیری از آوردن کاغذ و دوات برای پیامبر درباره محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعی خود و روی آوردن سیاهی آشوب‌ها در آینده نزدیک را از عواملی به شمار آورد که انصار را بر آن داشته تا به گمان خویش برای حفظ موقعیت و منافع خود در سقیفه گرد هم آیند، اما با این اقدام نسنجیده، به دست خویش زمینه ساز شکل‌گیری بزرگ‌ترین فتنه در سراسر تاریخ اسلام شدندکه به شهادت تاریخ، بسیاری از آشوب‌هایی که پیامبر اکرم از پیش بدان‌ها اشاره فرموده بود، از دل آن زبانه کشید.
ابوبکر و وفات پیامبر(ص)
روایات درباره اینکه ابوبکر در زمان رحلت پیامبر(ص) کجا بوده، مختلف است:
برخی از روایات حاکی از آن است که وی در کنار پیامبر حاضر بوده و در روایتی سخن از این است که به دیدار طایفه‌ای از مردم مدینه رفته بوده است.
به روایتی دیگر ابوبکر در مسجد یا کنار پیامبر حضور نداشته است و مکانی برای اینکه در کجا بوده، مشخص نگردیده است.
بنا بر قول مشهور در سنح بوده است که سالم بن عبید او را از این خبر آگاه می‌سازد.
بنابراین اخبار، ابوبکر هنگامی به مسجد رسید که عمر در میان مردم ایستاده بود و خشمناک کسانی را که سخن از وفات پیامبر به زبان می‌آوردند - با انتساب آنان به منافقین - تهدید به قتل می‌کرد. در این روایات آمده است که ابوبکر با مشاهده این صحنه بی‌توجه به چیزی به خانه پیامبر رفت. جامه از چهره پیامبر به سویی زد، میان دو چشم وی ببوسید و پس از بیان چند جمله به مسجد درآمد و بی‌محابا به عمر گفت: «آرام باش عمر، خاموش» و سپس با استشهاد به آیه‌ای از قرآن وفات پیامبر را تأیید کرد. پیش از حضور ابوبکر در مسجد و تذکر وی به عمر در باب رحلت پیامبر، عباس، عم پیامبر، نیز عمر را از این سخنان منع کرده بود، ولی عمر به سخن وی وقعی ننهاده بود.
برخی گفته‌اند که بعید می‌نماید چنین تصوری واهی در مورد وفات پیامبر به ذهن عمر خطور کرده باشد و او از وجود آیاتی که ابوبکر آنها را تلاوت کرد، بی‌اطلاع بوده باشد. به احتمال قوی، وی یقین داشته که رسول خدا درگذشته است، ولی از بیم آنکه با کسی جز فرد مورد نظرش بیعت شود، از سر مصلحت، تا فرا رسیدن زمان مناسب و حضور آن فرد، رحلت پیامبر را انکار کرده است. آنچه این نظر را تأیید می‌کند، این است که بنا بر روایاتی چند عمر تا حضور یافتن ابوبکر در مسجد دست از این سخنان بر نمی‌دارد و جز با تذکر وی خاموش نمی‌شود.

آگاهی سه نفر از مهاجران از سقیفه
درباره این مرحله از حوادث مربوط به سقیفه و انتخاب ابوبکر به خلافت، یعنی از لحظه حضور ابوبکر در مسجد تا پیوستن وی، عمر و ابوعبیده جراح به جمع انصار در سقیفه، گزارش‌های گوناگون در دست است. بنا بر برخی از این روایات احتمال داده شده است که ابوبکر، عمر و ابوعبیده پیش از اطلاع از اجتماع انصار در سقیفه و پیوستن بدان جمع در خانه ابوعبیده جلسه‌ای مشورتی درباره بحران انتخاب جانشین پیامبر داشته‌اند.

اخبار مربوط به آنچه در سقیفه رخ نمود و سخنانی که میان مهاجران و انصار بر زبان آمد، مشهور است. منابع تصریح دارند بر اینکه انتخاب ابوبکر با گفت‌وگو و درگیری بسیار همراه بوده است، تا آنجا که حباب بن منذر، از انصار، بر روی مهاجران شمشیر کشید و سعد بن عباده که نزدیک بود در زیر دست و پا لگدمال شود، ریش عمر را گرفته بود و می‌کشید. آشوب و درگیری این مجلس را که تا مرز زد و خوردی جدی پیش رفت، خطبه عمر، کارگردان اصلی بیعت که در روزگار خلافتش بر منبر مدینه، درباره جریان بیعت بر زبان رانده و ابن عباس، شنونده حاضر در این مجلس، آن را روایت کرده، تأیید می‌کند. این سند تاریخی را ابن هشام، طبری، ابن حبان و دیگران نقل کرده‌اند. بنا بر همین خطبه و دیگر منابع، با مداخله ابوبکر و بیرون بردن سعد بن عباده بیمار از صحنه، آرامش به به سقیفه بازگشت.
استدلال‌های انصار و مهاجران
بین مهاجرین و انصار، بر سر خلافت و جانشینی پیامبر(ص) مشاجره شد و هر یک از آن دو گروه مدعی شایستگی این امر بودند و لذا سعی می‌کردند با ذکر مناقب و فضیلت‌های خود، گروه خود را سزاوارتر از دیگری نشان دهند.
در روز سقیفه، نخست سعد بن عباده برای حاضران سخنرانی کرد و از طایفه انصار بسیار ستایش نمود و فضایل آنان را برشمرد و خدمات و فداکاری‌های آنان را نسبت به اسلام برشمرد و گفت: تنها انصار شایسته خلافت و جانشینی پیامبر(ص) است. آنگاه انصار از، سعد بن عباده خواستند تا به عنوان خلیفه رسول خدا،‌ با او بیعت کنند. سپس میان آنها پرسشی مطرح شد، که: «اگر مهاجرین گفتند ما مهاجر و یاران نخستین و عشیره و اولیای پیامبریم، پس چرا شما انصار با ما در مسأله جانشینی پیامبر(ص) نزاع می‌کنید، چه خواهید گفت؟ انصار گفتند: در این وقت خواهیم گفت: «امیری از ما انصار و امیری از شما مهاجرین، انتخاب شود و ما به غیر از این هرگز رضایت نمی‌دهیم، زیرا در پناه دادن پیامبر(ص) و مسلمانان و پیروزی اسلام همان عمل را کردیم که مهاجرین.»
در این اثنا، ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح آمدند و مردم را از توجه به سعد بن عباده بازداشتند و از حاضرین برای ابوبکر بیعت گرفتند، در آن جلسه، عمر در پاسخ انصار گفت:‌ دو شمشیر در یک غلاف جای نمی‌گیرد، و مردم عرب از شما اطاعت نمی‌کنند. در آن محل، هر یک از آن دو گروه (مهاجر و انصار) فضایل وخوبی‌ها و سابقه خود را برشمردند و در نتیجه، مهاجرین بر انصار پیروز شدند، (از این رو) به درخواست عمر با ابوبکر بیعت کردند....
استدلال قریش در حقانیت خود در جانشینی پیامبر(ص) این بود که: آنها شاخه‌ای از درختی هستند که پیامبر اکرم(ص) نیز شاخه دیگر از آن درخت است.
یکی از به اصطلاح برگ‌های برنده‌ای که مهاجران و طرفداران ابوبکر مورد استفاده قرار دادند، این بود که پیغمبر(ص) از قریش است و ما از طایفه پیغمبریم.
ابن ابی الحدید در ذیل شرح خطبه (۶۵) می‌گوید: عمر به انصار گفت: عرب هرگز به امارت و حکومت شما راضی نمی‌شود. زیرا پیغمبر از قبیله شما نیست، ولی عرب قطعاً از اینکه مردی از فامیل پیغمبر(ص) حکومت کند، امتناع نخواهد کرد. کیست که بتواند با ما در مورد حکومت و میراث محمدی معارضه کند و حال آن که ما نزدیکان و خویشاوندان او هستیم؟
علل پیروزی ابوبکر در سقیفه
رقابت‌های طایفه‌ای موجود میان تیره‌های قریش (مهاجران، به‌ویژه میان بنی‌هاشم، بنی‌امیه و بنی مخزوم)، قبول رهبری مردی چون ابوبکر را که از تیره کم اهمیت‌تر بنی تیم بود، آسان ساخت. زیرا بنی تیم به سبب موقعیت ناچیزی که در میان تیره‌های حاکم قریش داشتند، هرگز در جنگ قدرت و معارضات سیاسی که مردمِ درگیر در این رقابتها را به ستوه آورده بود، شرکت نکرده بودند و به همین جهت امکان سازش بر سر انتخاب ابوبکر، باتوجه به شخصیت و اعتبار او در میان مردم بیش از هرکس دیگر فراهم بود.
دشمنی دیرینه و ریشه‌دار اوس و خزرج و رقابت و حسادت میان عشیره‌های هر یک از این دو قبیله، عاملی نیرومند برای پیروزی ابوبکر در سقیفه بوده است. سخنان حباب بن منذر به بشیر بن سعد، پسرعموی سعد بن عباده و نخستین کسی از انصار (خزرج) که پس از عمر و ابوعبیده دست بیعت به ابوبکر داد و نیز سخنان اُسید بن حضیر، از بزرگان اوس، خطاب به اوسیان و بیم دادن آنان از امارت احتمالی خزرجیانصحّت و قوت این نظر را تأیید می‌کند.
اشتغال حضرت علی(ع)، عباس و دیگر بزرگان بنی هاشم به غسل و کفن پیکر پاک رسول خدا و عدم حضور آنان در صحنه انتخاب و بیعت، پیروزی ابوبکر را آسان‌تر ساخت. پاسخ منذر بن ارقم (یکی از انصار) به عبدالرحمن بن عوف که «اگر مردی که نام بردی یعنی علی بن ابی‌طالب در طلب این امر بود، هیچ‌کس با او مخالفت نمی‌ورزید»، مؤید این نظر است.
شیخ مفید علل این پیروزی را بسیار فشرده در چند جمله چنین خلاصه کرده است: سرگرم بودن علی بن ابی‌طالب(ع) به کار پیامبر؛ دور بودن بنی‌هاشم از صحنه، به سبب مصیبتی که بدانان رسیده بود؛ اختلاف انصار؛ کراهیت «طلقا و مؤلفه قلوبهم» از تأخیر کار.
گسترش بیعت در مدینه
پس از استقرار بیعت با ابوبکر در سقیفه و بیعت اشخاص حاضر در آنجا، قضیه‌ای که باعث گسترش بیعت با ابوبکر در مدینه شد، حضور قبیله بنی اسلم بود. نقل شده که پس از ماجرای سقیفه قبیله بنی اسلم که وابسته مهاجران بودند، وارد مدینه شدند، بدانسان که کوچه‌ها را پر کردند و با ابوبکر بیعت نمودند. از عمر همچنین عمر می‌گفت که من تا بنی اسلم نیامده بودند. به پیروزی اطمینان نیافتم.
شیخ مفید به روایت از ابومخنف آورده است که بنی اسلم برای تهیه خواربار به مدینه آمده بودند. به آنان گفته شد: اگر به ما یاری دهید که برای جانشین پیامبر خدا بیعت ستانیم، به شما خواربار خواهیم داد. پس بنی اسلم به امید دریافت خواربار به یاری ابوبکر برخاستند، تا آنجا که هرکس را که از بیعت خودداری می‌کرد با ضرب و زور بدین کار مجبور می‌ساختند.
علل عدم مقابله امام علی با خلافت
امام علی(ع) در هنگام ماجرای سقیفه، به همراه عباس بن عبدالمطلب و برخی از مهاجرین به تجهیز و دفن پیامبر(ص) مشغول بود
در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است که امام علی(ع) شش ماه بعد از رحلت پیامبر اکرم، مادامی که فاطمه زهرا(س) زنده بودند، بیعت نکرد.
همچنین عبدالرزاق استاد بخاری در المصنف می‌گوید : نه تنها علی بیعت نکرد، هیچ یک از بنی هاشم نیز در طول آن شش ماه بیعت نکردند.
سؤالات شیعه درباره سقیفه
درباره سقیفه، سؤالات بسیاری از سوی شیعه مطرح شده است. سؤالاتی مانند:
چرا برای مقابله با انصار فقط این ۳ تن (ابوبکر، عمر و ابوعبیده) عازم سقیفه شدند؟
چرا و چگونه بنی اسلم در این ساعات به مدینه آمدند؟ و چرا به جای شرکت در مراسم دفن و کفن پیامبر(ص)، یا دیدار با دیگر مهاجران، همه یکسره روی به ابوبکر و بیعت با او نهادند؟
شیعیان پاسخ‌های اهل سنت به این پرسش‌ها را قانع کننده نمی‌دانند و بر این باورند که این پاسخ‌ها صحّت بیعت ابوبکر را مورد تردید قرار می‌دهد.
برخی از محققان شیعه با عنایت به دلایل و قراین زیر کوشیده‌اند تا پاسخی روشن‌تر برای پرسش‌های مذکور بیابند:
ترک جیش اسامه و بازگشت به مدینه
نفی و انکار وفات پیامبر توسط عمر
جلوگیری از آوردن کاغذ و دوات برای پیامبر
تلاش برای تصدی امامت نماز به جای پیامبر در ایام بیماری آن حضرت
سخن علی(ع) به عمر: «شیر خلافت را بدوش که برای تو نیز نصیبی خواهد بود، امروز زمام آن را محکم برای ابوبکر در دست گیر، تا فردا در اختیار تو باشد»
نامه معاویه به محمد بن ابی‌بکر و اشاره به ساختن ابوبکر و عمر بر ضد علی(ع) و غصب خلافت
واگذاری خلافت از طرف ابوبکر به عمر
سخن عمر پس از مضروب شدن به دست ابولؤلؤ که اگر ابوعبیده زنده بود، او را به جانشینی برمی‌گزیدم.
بنابراین قراین بیعت ابوبکر نه کاری شتاب‌زده و بی‌اندیشه (فلته) که طرحی برنامه‌ریزی شده، بوده است. در برخی از روایات شیعه نیز به این زمینه‌چینی که ریشه در گذشته (زمان رسول اکرم) داشته، تصریح شده است. لامنس در مقاله‌ای با عنوان «شورای سه نفره» به تفصیل به بیان ائتلاف این ۳ تن از زمان‌های بسیار دور پرداخته و در آن براساس روایات اهل سنّت آورده است که عمر بعدها در حضور ابن عباس اعتراف کرده که ابوبکر نقشه کنار گذاشتن بنی هاشم را طرح کرد، زیرا به عقیده او «نبایست خلافت و نبوّت در یک خاندان با هم جمع شود». بدین‌سان دو تن از اعضای این شورای ۳ نفره قدرت عالی اداره امور را به ترتیب یکی پس از دیگری برعهده گرفتند و روایات موجود حاکی از آن است که اگر ابوعبیده در وبای عمواس نمرده بود، بنابر وصیت عمر، سومین خلیفه مسلمانان می‌بود.




غدیر در مسلخ سقیفه و پیامدها .
توطئه ای شیطانی ! سقیفه
اهمّیّت و جایگاه بلند مسئله خلافت در اسلام به اندازه ای است کهرسول اکرم (ص) در مدّت عمر شریف خود بارها بر آن تأکید ویژه داشته و در مواضع مختلف و به مناسبت های گوناگون به آن تصریح فرمودند:از بین تمام سخنانی که پیامبر (ص) در مورد موضوع خلافت ایراد فرمودند
هیچ یک از نظر اهمّیّت به بیانات ارزشمند آن حضرت در غدیر خم نمی رسدمطابق روایات و اخباری که در منابع معتبر شیعه و سنی وجود دارد آن حضرت در آخرین سال از عمر شریفشان به زیارت خانه خدا و حج رفتندسخنان گهربار پیامبر گرامی اسلام (ص) در سرزمین غدیر خم هشداری است برای تمام مخالفینی که چشم به روی حقایق بسته و از درک واقعیت ها به دور مانده اند.
حبّ ریاست و دوستی جاه و مقام
آنها اگر اندکی پیرامون فرمایشات ارزشمند نبی مکرم اسلام (ص) به مطالعه پرداخته و با دقت و تأمل به آن بپردازندبه یقین غبار شک و تردید را از صفحه ی ذهن کنار زده و از عمق جان به خلافت و امامت بلافصل علی(ع) و نیز امامت یازده امام بعد از ایشان تن خواهند دادمتأسفانه علی رغم تأکیدات بی شمار رسول گرامی اسلام (ص) بر امر خلافت امیرالمومنین (ع) عده ای در اثر حبّ ریاست و دوستی جاه و مقام، سفارشات گهربار پیامبر عزیز اسلام را زیر پا نهاده و آنها را به راحتی بدست فراموشی سپردندو در سقیفه ی بنی ساعده به توطئه ای شیطانی دست زدند که در اثر آن وحدت و یکپارچگی مسلمین در هم شکست، و صفوف بر هم پیوسته ی آنها از هم گسست و صلح و صفا و دوستی، جای خود را به عناد و دشمنی و اختلاف داد
سفارش و تاکید پیامبر در شرکت در جنگ
پیامبر اکرم(ص) در آخرین روزهای حیات خود، تدبیری اندیشیدند دستور تجهیز سپاه را صادر کرده و فرمودند:
تمام مسلمانانی که قادر بر جهاد هستند همراه با این سپاه برای جهاد به جانب مرزهای روم (جایی که جعفر بن ابی طالب(ع) و زید بن حارثه به شهادت رسیده بودند) حرکت کنندآن حضرت اسامه بن زید را که جوانی برومند بود به جای پدرش که در جنگ قبل به شهادت رسیده بود، به عنوان فرمانده سپاه منصوب نموده، اصرار کردند که تمام کسانی که توانایی شرکت در جنگ را دارند تحت امر اسامه برای شرکت در جنگ همراه با این سپاه بروندمورخان شیعه و سنی نقل کرده اند که تأکیدات پیامبر(ص) برای شرکت مسلمانان در جنگ به اندازه ای بود که در هیچ یک از جنگ ها سابقه نداشت فرمودند:
نفذوا جیش أسامه لعن اللّه من تأخّر عنه؛ خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف نماید و در جنگ حضور پیدا نکند
این تدبیری بود برای این که کسانی که احیاناً ممکن بود هنگام رحلت پیغمبرص فتنه ای برپا کنند، در مدینه حضور نداشته باشند، تا مسأله خلافت و امامت امیرالمؤمنین(ع) با مشکلی مواجه نشود
اما با وجود اصرار فراوان پیغمبر (ص) در مورد شرکت افراد در جنگ ابوبکر و عمر همراه با آن سپاه عازم نشدند و به منزل پیغمبر(ص) آمدندحضرت با دیدن آنان بسیار ناراحت شدند و پرسیدند: مگر من نگفتم که همه باید به جهاد بروند و کسی اجازه تخلف از لشکر اسامه را ندارد؟گفتند: چون حال شما مناسب نبود، نخواستیم شما را در مدینه تنها بگذاریم و در بین راه از دیگران جویای سلامتی شما شویم!با این اقدام آنان، این تدبیر پیامبر(ص) نتیجه نداد و کسانی که باید در جهاد شرکت می کردند، از همراهی با سپاه خودداری نموده و از امر حضرت رسول(ص) تخلف کردند
رسول خدا(ص) در آخرین لحظه حیات تدبیری دیگر اندیشیدند
آن حضرت در حال احتضار فرمودند:قلم و دواتی بیاورید تا مطلبی را بنویسم که اگر به آن عمل کنید هرگز گمراه نشویدبرخی از کسانی که در آن جا حاضر بودند و شمّ سیاسی داشتند و می توانستند حوادث را پیش بینی کنند، متوجه شدند که آنچه پیغمبر(ص) قصد نوشتن آن را دارد به احتمال بسیار قوی در مورد امامت علی(ع) است و این کار مانع اجرای نقشه های آنها می شود
از این رو از این کار ممانعت کردند بر اساس نقل مورخان و محدثان اهل تسنن، عمر گفت:
انّ النّبیّ قد غلب علیه الوجع؛ یعنی درد بر پیامبر غلبه کرده است!
وی حتی تعبیری جسارت آمیزتر به کار برد انّ رسول اللّه یهجر؛4 نعوذ بالله رسول خدا هذیان می گوید!
در سقیفه چه گذشت؟!
در حالی که سر مبارک آن حضرت در آغوش امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت بعد از رحلت ایشان نیز بلافاصله داستان سقیفه پیش آمدانصار و مهاجران در سقیفه جمع شدند و درباره جانشینی پیغمبر(ص) به گفتگو پرداختندیکی از بزرگان طایفه خزرج (که حدود نیمی از مسلمانان مدینه را تشکیل می دادند) به نام «سعد بن عباده» به سقیفه آمد و در حالی که بیمار بود و نمی توانست با صدای بلند صحبت کند، گفت:کسی حرف های مرا با صدای بلند برای دیگران بازگو کندسپس خطبه ای انشا کرد و ابتدا به تعریف از مهاجران و ذکر سابقه آنها در اسلام و لزوم احترام نسبت به ایشان پرداخت سپس گفت: با این وجود، مدینه شهر ما انصار است و پیغمبر(ص) در میان ما عزت یافت، اسلام در شهر ما رواج پیدا کرد و ما بودیم که به مهاجران کمک کردیم و زندگی آنها را سامان دادیم
بنابراین امامت و رهبری جامعه حق انصار است مهاجران (که پدران همسران پیغمبر(ص) هم در میان آنها بودند) گفتندضمن تعریف از انصار؛ اما ما مهاجران بودیم که در زمان غربت اسلام به پیامبر(ص) ایمان آوردیم سابقین و اولین در اسلام ما هستیم و قرآن ما را با وصف السّابقون الاوّلون ستایش کرد
 علاوه بر این که بسیاری از خویشاوندان پیغمبر(ص) نیز در بین مهاجران هستند
یکی از مهاجران گفت:
در بین ما کسی هست که اگر برای خلافت پیشگام شود هیچ کس با او مخالفت نخواهد کرد، و او علی بن ابی طالب(ع) است
بحث و گفتگو بین مهاجران و انصار در مورد انتخاب امام و خلیفه بالا گرفت تا جایی که گفتند:
برای این که حق هیچ یک از دو طرف ضایع نشود، دو جانشین انتخاب کنیم، منّا امیر و منکم امیر
سرانجام ابوبکر برخاست و ماهرانه، خطبه ای انشا کرداو ابتدا به ستایش و تمجید از انصار پرداخت و سپس موقعیت و افتخارات مهاجران را نیز بیان کرد و گفت:برای حفظ وحدت امت اسلامی، امیر از مهاجران باشد و از میان انصار وزیری برای او انتخاب شود و ما قول می دهیم که بدون مشورت انصار کاری انجام ندهیم با شنیدن این سخنان بعضی از انصار به طرفداری از او برخاستند، تکبیر گفته و با ابوبکر بیعت کردنددر این هنگام سعد بن عباده برخاست و دست به شمشیر برد؛ عمر نیز در برابر او شمشیر کشید و کار به جنگ کشیده شداما با وساطت عده ای دیگر از مسلمانان و خارج کردن سعد از معرکه، غائله خاتمه یافت و خلافت ابوبکر تثبیت شدهنگامی که ماجرای سقیفه را به امیرالمؤمنین (ع) رساندندایشان با استدلالی محکم و در عین حال منطق و عقلانی، بر نزاع هر دو گروه [انصار و مهاجرین] خط بطلان کشیدو از این طریق خلافت خاندان پاک و مطهّر پیامبر (ص) را به اثبات رساندعلی(ع) ابتدا پیرامون گفته ی انصار به حاضرین فرمود:فهلّا احتججتم علیهم بأنّ رسول الله (ص)، وصّی بأن یحسن إلی محسنهم و یتجاوز عن مسیئهم؟..چرا در برابر آنها به این حدیث پیامبر (ص) استدلال نکردید که درباره انصار فرمود:
با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدان آنها درگذرید!
حاضرین گفتند: این چه دلیلی بر ضد آنها می شود؟!
حضرت فرمود: اگر حکومت در میان آنان بود، سفارش درباره آنها به مهاجران معنا نداشت
علی(ع) در این سخن ارزشمند، موضوع خلافت را در مورد انصار منتفی دانسته و بر عدم لیاقت و شایستگی آنها در این امر تصریح فرمودند
زیرا هنگامی که سفارش کسی را به دیگری می کنند مفهومش این است که اختیار کارها به دست سفارش شونده است
نه آن کسی که سفارش او را کرده اندحضرت روی سخن را متوجّه قریش نموده:فماذا قالت قریش: قریش [برای بدست آوردن خلافت] چه گفتند؟!
عرض کردند:
دلیل آنها [برای اولویت خود در امر خلافت] این بود که آنان از شجره [قبیله و طایفه] رسول خدا (ص) هستند
امام (ع) در پاسخ فرمود:
احتجّوا بالشجره و أضاعوا الثمره آنها به شجره استدلال کردند، اما ثمره و میوه اش را ضایع نمودند [و بدست فراموشی سپردند]
اگر پیوند با شجره وجود پیامبر(ص) از طریق قبیله و طایفه، مایه ی افتخار و اولویّت در امر خلافت باشد، چرا ارتباط خانوادگی با آن حضرت سبب این افتخار و اولویت نشود؟!
غدیر در مسلخ سقیفه!
در شورا و کودتای سقیفه بحث های زیادی شد و حتی گاهی گفتگوها به کشمکش و مشاجره نیز منجر شد،
ولی آنچه که صحبتی از آن نشد ـ یا دست کم در تاریخ اشاره ای به آن نگردیده، و اگر در مورد آن صحبت شده بود قطعاً تأثیری در جلسه می گذاشت و در تاریخ نقل می شد ـ این بود که، خود پیغمبر(ص) چه کسی را تعیین کرده است!
هیچ کس نگفت ماجرای هفتاد روز پیش در غدیر چه بود و چرا پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را بلند کرد و فرمود:
من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه بحارالانوار، ج 28، باب 4، روایت 1 هیچ سخنی در این باب گفته نشد
در هر صورت، مسأله مهم در این زمینه، حل این معما است که چگونه آن همه تمهیدات و نزول آیات در مورد مسأله ولایت بی ثمر ماند و به فراموشی سپرده شد؟!
مسأله ای که خداوند درباره آن، خطاب به پیامبر(ص)می فرماید:
یا أیّها الرّسول بلّغ ما أنز ل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته مائده۵،
از نظر خدای متعال این مسأله به اندازه ای مهم بود که ابلاغ نکردن آن، حکم ترک رسالت را داشت! ا ن لم تفعل، یعنی اگر این مسأله را تبلیغ نکنی، فما بلّغت ر سالته، اصلا رسالت خود را تبلیغ نکرده ای!
روشن است که منظور از ابلاغ رسالت، فقط رساندن همین یک پیام خاص (ابلاغ ولایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) نیست؛منظور از ابلاغ رسالت،فقط رساندن همین یک پیام خاص (ابلاغ ولایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) ) نیست چرا که در این صورت معنای آیه این می شود که، اگر این پیام را نرسانی، همین پیام را نرسانده ای!اگر این پیام خاص جانشینی علی(ع) را ابلاغ نکنی، مأموریت نبوت و رسالت الهی را به انجام نرسانده ای و تمام زحمات 23 سال گذشته تو نیز نادیده انگاشته خواهد شدیعنی اعتبار کل رسالت پیغمبر اکرم(ص) به این مسأله بستگی دارد و اگر این مطلب نباشد، اصل رسالت از بین می رو سرّ آن نیز این است که اگر حضرت علی(ع) بعد از پیغمبر (ص) نبود، تحقیقاً اسمی از اسلام باقی نمی ماندگرچه اکثریت مسلمانان تا 25 سال زیر بار ولایت امیرالمؤمنین (ع) نرفتند، با این حال وجود آن حضرت(ع) و تعلیمات ایشان بود که موجب گردید اسلام در همین حد باقی بماند.
تکرار سقیفه
معمای بزرگ این فراموشی را چگونه باید حل کرد؟ از این ماجرا چه درسی باید بگیریم؟
این هم که قرآن در موارد متعددی داستان بنی اسرائیل را ذکر می کند به این دلیل است که مشابه آن برای ما نیز اتفاق خواهد افتاداز این رو ما باید مراقب باشیم اشتباه آنها را مرتکب نشویم اگر در بنی اسرائیل سامری پیدا شد و آنها را فریب داد، بدانیم در امت اسلامی هم سامری دیگری خواهد بود و بلکه هر عصری سامری خاص خود را خواهد داشت.سایر داستان های بنی اسرائیل نیز به همین ترتیب است
داستان غدیر را نیز اگر امروزه نقل می کنیم برای این است که مراقب باشیم مشابه داستان غدیر ممکن است در این زمان برای ما نیز اتفاق بیفت باید مراقب باشیم که اشتباه مسلمانان صدر اول را در اطاعت نکردن از پیغمبر(ص) تکرار نکنیم
«دموکراسی»، ره آورد باطل سقیفه
مردم آن زمان با چنین سطح پایین فرهنگی، پس از تلاش های فراوان پیامبر(ص) فقط اطاعت آن حضرت را بر خود واجب می دانستنداما زمانی که پیغمبر(ص) از دنیا رفت، چون خداوند در قرآن با صراحت نام نبرده بود که فلان شخص دیگر نیز اولی بالمؤمنین است آن مسلمانان ساده اندیش فکر می کردند که مسأله جانشینی پیغمبر(ص) پس از او مربوط به خود مردم است و به اصطلاح امروزه، دموکراسی است عده ای هم که شخصیت های مهمی بودند، می گفتند: ما در نبوت که حقی نداشتیم، دست کم در جانشینی پیغمبر(ص) سهمی داشته باشیم!
اینها که غالباً از رؤسای قبایل و شخصیت های اجتماعی بوده و برای خودشان مقام و منزلتی قایل بودند، حدیثی جعل کرده و گفتند:
خود پیغمبر(ص) فرموده که نبوت و امامت در یک خانواده جمع نمی شود!
آنان این حدیث دروغ را جعل کردند تا سهمی برای خودشان در جانشینی پیغمبر(ص) و حکومت بر مردم دست و پا کنند
تازه مسلمان بودن، سطحی نگر و ساده بودن مردم، عمق نداشتن ایمان آنان و تبلیغات عده ای شیطان صفت، همه دست به دست هم داد و موجب انحراف ولایت از مسیر اصلی خود شد
توده مردم آن زمان سطح فرهنگی نازلی داشتنداما سیاست مدارانی در بین آنها بودند که بزرگان سیاست امروز دنیا باید از آنها درس بگیرند!
نباید گمان کرد که داستان سقیفه ماجرایی ساده بود و این افراد به صورت اتفاقی جمع شده و گفتند برای پیغمبر(ص) جانشین انتخاب کنیم آنان از مدت ها پیش طرح این کار را ریخته و عهدنامه ای نیز نوشته و امضا کرده بودندبحث شده بود که بعد از پیغمبر(ص) چه کسی را می توان علم کرد و او را به عنوان جانشین پیغمبر(ص) معرفی نمود هر کسی برای این مقام نمی توانست مطرح شود باید کسی باشد که پدر زن پیغمبر(ص) و ریش سفید است و جزو اولین کسانی است که ایمان آورده و یار غار پیغمبر(ص) بوده است چنین کسی را می توان مطرح کرد!
از این رو فرد مورد نظر، مشخص شده و از قبل معلوم کرده بودند که چه کسی باید خلیفه شود
در همین زمینه، مسأله بعد این بود که چگونه او را مطرح کنیم؟
برای این کار نیز نقشه ای کشیده بودند. گفتند:
در شورا بحث می کنیم و چنین و چنان می گوییم و بعد پدر یکی از همسران پیغمبر(ص) برخاسته و می گوید من با خلیفه اول بیعت کردم، بعد از او فرد دیگری بیعت خواهد کرد و به همین ترتیب قضیه تمام می شود
به همین نقشه عمل کردند و آنچه می خواستند، شد
نگفتند 70 روز پیش پیغمبر(ص) در غدیر چه کسی را تعیین کرد!
آنان نقشه کشیده بودند که خودشان نقشی در ریاست مسلمانان داشته باشند!
«حب ریاست»، عطش و آتشی است که اگر به جان کسی افتاد او را بیچاره می کند!
جانشینی پیغمبر(ص) عنوان مهمی بود
کاخ و فرش زربفتی در کار نبود، حتی اسبی هم نصیب خلیفه نمی شد؛
اما عنوان جانشینی پیغمبر(ص) و ریاست بر مردم فریبنده و جاذب بود
آن روز عده ای شیطان و باهوش، راه نفوذ در مردم را پیدا کردند و فهمیدند که مسأله را به چه صورتی برای مردم مطرح کنند که خریدار داشته باشد
در طول تاریخ اسلام و در هر عصری این قبیل افراد نقش اساسی را در تمام انحرافات دنیای اسلام بازی کرده و می کنند
آن روز نیز عده ای از هم اینان طرح و نقشه ای تهیه کردند که چگونه مسیر جامعه را تغییر دهند، چگونه تبلیغات کنند و چه شعاری را مطرح کنند که مردم بپسندند.
بزرگ ترین نقش را در گمراهی مردم همین گروه آدم های باهوش و شیطان صفت ایفا می کنند
سهمی از گناه گمراهی آنانکه سقیفه را طراحی کردند؛
عده ای که چند نفر بیشتر نیز نبودند
مطلب از آن جا شروع شد که گفتند:
پیغمبر(ص) فقط ضامن دین مردم بود و اطاعت او تنها در امور دینی بر ما واجب بود
اکنون بعد از وفات پیامبر(ص) ذرّه ای از محبت و ارادت ما نسبت به پیغمبر(ص) کم نشده و الآن نیز بر او درود فرستاده و به آن حضرت احترام می گذاریم اما او فقط متکفل دین ما بود و حال که او دین و قرآن را برای مردم باقی گذاشت و از دنیا رفت، ما باید برای دنیای خود فکری کرده و خودمان خلیفه ای تعیین کنیم!
بدین ترتیب گروه طراحان سقیفه، اولین کسانی بودند که بنای دموکراسی اسلامی را گذاشتند و گفتند: این مردم هستند که باید برای پیغمبر(ص) جانشین تعیین کنند
عده ای گمان می کنند که دموکراسی ارمغان غرب برای ما است؛
اما این مسأله ابتکار امروز نیست، بلکه ارمغان شوم طراحان سقیفه است که گفتند مردم باید حکومت را تعیین کنند!
پیغمبر(ص) فرمود: خدا علی(ع) را تعیین کرده، آنها گفتند: ما می خواهیم خودمان حاکم تعیین کنیم!
حق انتخاب نماینده خدا بر روی زمین فقط با خداست زیرا تنها خدا می داند که چه کسی صلاحیت، قابلیت و توانایی انجام این ماموریت را دارد:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛ تنها خداست که می داند که وظیفه رسالتش را بر عهده چه کسی قرار دهد
وظیفه مردم تنها ایمان به او و پیروی از اوست
آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ[4] و أَطیعُوا الرَّسُول[5] که در قرآن آمده همه بیانگر همین وظیفه اند
این قانون، منحصر در رسول خدا ص نمی شود و درباره هر کس که در جایگاه خلیفة اللهی قرار می گیرد جاری می شود
برای همین است که ما معتقدیم جانشین پیامبر ص نیز باید از جانب خداوند تعیین شود
 زیرا پی بردن به صفات جانشین پیامبر ص از جمله علم و عصمت او، برای انسان‏های عادی امکان پذیر نیست
و تنها خداست که می‏داند این نعمت‏ بزرگ را به چه کسانی عطا کند و چه کسی قابلیت انجام این وظیفه سنگین الهی را داراست
همان گونه که بشر حق دخالت در فروع دین را ندارد به مراتب، حق دخالت در اصول دین را هم ندارد
مگر آنکه بگویید بحث امامت و جانشینی رسول خدا ص نه ربطی به اصول دین دارد و نه ارتباطی با فروع بر خلاف این مبنای قرآنی، کسانی معتقدند که در تعیین جانشین پیامبر ص خدا کاره ای نیست و این مردمند که باید دور هم نشسته و با شور و مشورت، جانشینی رسول خدا ص را به کسی واگذار کنند
مستند این کارشان را هم عمل به آیه 38 سوره شوری می دانند که می فرماید:
وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم؛ و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مى‏گیرد
غافل از اینکه در آیه، سخن از أَمْرُهُمْ است؛ نه أَمْرُ الله؛ یعنی موضوعی که توصیه شده مومنین با مشورت و همفکری آن را به انجام برسانند، امور مربوط به مردم است؛ نه امور مربوط به خداامور مربوط به مردم؛ مانند همان اموری است که شورای شهر و روستا، روزانه با آن درگیرند و کاری هم که می کنند عمل به همین توصیه قرآنی است که با شور و مشورت، درباره آن مسائل، تصمیم گیری می کنند
اما امور مربوط به خدا، غیر از این امور زمینی است
امرُ الله اموری هستند که از دسترس و توان علمی و عملی نخبه ترین افراد هم خارج است
مانند تصمیم گیری درباره اینکه چگونه واجبات را بجا آوریم؟
یا چه کسی را پیامبر خدا قرار دهیم؟ و یا چه کسی از نظر کمالات انسانی در آن مقام هست که بتواند مسئولیت جانشینی پیامبر خدا را بر عهده گرفته و بی هیچ کم کاستی این وظیفه را به انجام رساند؟
سقیفه و 4 اشکال
آنان که بحث از امامت امت و جانشینی رسول خدا ص را بی ارتباط با خدا دانسته و آن را مانند تصمیم گیری برای احداث یک جاده و یا انتخاب یک کدخدا برای دِه می دانند.جانشینی پیامبر ص را از اوج امامت به حضیض امارت تنزل داده و آن را در حدّ سلطنت پایین آورده اند.
آنها معتقدند که می‏توان زیر سایه سقیفه‏ گرد هم آمد و برای پیامبر ص جانشین تعیین کرداین اعتقاد، پیامدهایی دارد که پیروان سقیفه را سخت به چالش می کشد.
آنها باید به سوالات و تناقضاتی که قدم به قدم سربرمی آورند و به پای ذهن می پیچند پاسخ دهند و از توجیهاتی که نه عقل آن را می پذیرد و نه نقل معتبر از آن پشتیبانی می کند به جد پرهیز کنند که این وادی وادی برهان است و ما تابع دلیل.
اشکال اول :
آیا رسول خدایی که در حوزه هدایت و دین، فقط سخن خدا را می گوید وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى کسی را برای جانشینی بعد از خود معرفی کرد یا نه؟
اگر بگویید تعیین کرد می گوییم: پس اصل اجتماع در سقیفه برای تعیین خلیفه از اساس غلط بود (برای همین بود که امام علی ع در آن شرکت نکرد)
در نتیجه هر تصمیمی هم که در آن گرفتند باطل بود
و اگر بگویید تعیین نکرد باید بپذیرید که این سخن شما اهانت به رسول خدا ص است زیرا لازمه اش این است که خدا و رسولش ـ معاذالله ـ به اهمیت «تعیین» جانشین پیامبر پی نبردند و «تعیین» هم نکردند
اما ابوبکر فهمید و عمر را به عنوان جانشین خود «تعیین» کرد
دوم
اینکه اگر حق تعیین جانشین رسول خدا ص با خدا نیست و این حق مردم است
خدا در کدام آیه و یا رسول خدا ص در کدام روایت معتبر این حق را به مردم واگذار کرده؟
سوم
اینکه اگر این حق واگذار شده، شکل عملی آن چگونه است؟
مردم جمع شوند و با رأی گیری جانشین رسول خدا صل را تعیین کنند؟!!
اگر اینگونه است پس چرا خلیفه دوم اینگونه انتخاب نشد؟
و با انتصاب شخص ابوبکر شد خلیفه رسول خدا
خدا و رسولش اینگونه گفته اند یا آنگونه؟
بگذریم از انتخاب خلیفه سوم که نه این بود و نه آن!
چهارم
اینکه چگونه می توان کسی را که با انتخاب چند نفر انتخاب شده و در انتخاب او خدا و رسولش هیچ نقشی نداشته اند را خلیفه خدا و رسولش خواند و همه مسلمانان جهان را ملزم به پیروی از دستور او کرد؟
شیعه معتقداست که خداوند خود برای جانشینی پیامبر و رهبری امت اسلام کسانی را تعیین کرد
و پیامبرش را مامور کرد تا در غدیر خم اولین آنها را به مردم معرفی کند و همانگونه که مردم نسبت به رسول خدا فقط وظیفه ایمان و پیروی دارند و نه انتخاب، درباره این برگزیدگان الهی هم فقط وظیفه ایمان و پیروی دارند و نه حق انتخاب برای همین، خدا برگزید و رسول خدا ص در غدیر معرفی کرد
مردم هم به دستور قرآن کریم موظف به اطاعت و پیروی هستند
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم
اى اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان اطاعت کنید
صاحبان امر، بنا بر آنچه رسول خدا در خطبه غدیر فرمود امامان دوازده گانه ای هستند که سر سلسله آنها امام علی ع است
اولین نظریه پرداز سکولاریزم در تاریخ اسلام!
اولین نظریه پرداز معاویه بود که این مسأله را در یکی از مکاتبات خود با امیر المؤمنین (ع) مطرح کرداز جمله، امیرالمؤمنین(ع) ضمن نامه ای مفصل برای معاویه، به احادیث پیغمبر اکرم(ص) احتجاج کرده، نوشتند:
پیغمبر اکرم(ص) مرا وصی و وزیر خود قرار داد و فرمود:
علی(ع) بعد از من خلیفه من بر شما است
و پیغمبر اکرم(ص) تعابیری مانند ولایت، امامت، خلافت و ریاست را در شأن من فرمودند، با این همه چگونه تو این احادیث را قبول نمی کنی؟
معاویه در پاسخ حضرت امیر(ع) این گونه نوشت
الا و انّما کان محمّد رسولا من الرّسل الی النّاس کافّه ً فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره؛1
درست است که تو خلیفه رسول الله(ص) و جانشین او هستی، اما مگر رسول الله (ص) چه کسی بود؟
او تنها پیام آوری بود و از جانب خدا پیام هایی را به مردم ابلاغ می کرد
اما لایملک شیئاً غیره، مقام و منصب دیگری غیر از دریافت و ابلاغ پیام های خدا به مردم نداشت!
از این رو تو نیز خلیفه رسول خدا(ص) هستی تا پیام هایی را که آن حضرت از جانب خدا آورده بود، به مردم برسانی!
اما امامت و ریاست بر مردم را خود پیغمبر اکرم(ص) هم نداشت تا تو بخواهی جانشین او در این امر باشی!
در سقیفه سنگ بنای دو مسأله مهم، سکولاریزم و دموکراسی گذاشته شدکه بر اساس آن، امروزه می توانیم خود را محک بزنیم که سقیفه ای هستیم یا علوی آن روز گفتند حکم دین از دنیا جدا است و امر حکومت به دست خود مردم است امروزه هم برخی از روشن فکران ما و نیز برخی دولت مردانی که تحت تأثیر این روشن فکران قرار گرفته اند، همین حرف را تکرار می کنندو می گویند: حساب دین از حساب دنیا جدا است و مردم خود باید حکومت را انتخاب کنندآنان در این زمینه از فرمایش امام خمینی(قدس سره) که «میزان رأی ملت است» نیز سوء استفاده می کنند و می پندارند که حضرت امام(رحمه الله) این فرمایش را برای همه موارد فرموده اند حتی اگر مردم رأی بدهند که خدا نباشد!
در حالی که این فرمایش امام(قدس سره) مربوط به موردی است که کسانی می خواستند پیش قدم شده و افرادی را به عنوان نمایندگان مجلس انتخاب کننداستدلال علامه امینی و سوالی که بی جواب ماندزمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند.
اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرندبه علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت :
 قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد.
آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید
علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید
همه قبول کردند سپس علامه امینی فرمود :
قال رسول الله (ص) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است
سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند .
سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید :
آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت ... ؟
اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختندو چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمیشناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟
در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی ساخطه علیهما - فاطمه ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی از ابوبکر غضبناک بود "و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.
ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻣَﺜَﻞُ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﻓِﻲ ﻗَﺒُﻮﻟِﻬِﻢْ ﻭَﻟَﺎﺀَ ﺃَﻣِﻴﺮﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﻓِﻲ ﻳَﻮْﻡِ ﻏَﺪِﻳﺮِ ﺧُﻢٍّ ﻛَﻤَﺜَﻞِ ﺍﻟْﻤَﻠَﺎﺋِﻜَﺔِ ﻓِﻲ ﺳُﺠُﻮﺩِﻫِﻢْ ﻟِﺂﺩَﻡَ ﻭَ ﻣَﺜَﻞُ ﻣَﻦْ ﺃَﺑَﻰ ﻭَﻟَﺎﻳَﺔَ ﺃَﻣِﻴﺮﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ ﻓِﻲ ﻳَﻮْﻡِ ﺍﻟْﻐَﺪِﻳﺮِ ﻣَﺜَﻞُ ﺇِﺑْﻠِﻴﺲ
ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ علی ﻋﻠﻴﻪﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺍﺯ ﺳﻮﻱﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ، ﻣﺜﻞ ﺳﺠﺪﻩﻱ ﻣﻼﺋﻜﻪ ﺑﺮ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ؛
ﻭ ﻣـَﺜَﻞ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺍﺯ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﻭﻻﻳﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺍﻋﺮﺍﺽ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻣَﺜﻞ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺍﺳﺖ
ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺍﻻﻋﻤﺎﻝ، ﺍﺑﻦ ﻃﺎﻭﻭﺱ، ﺝ ۱ ، ﺹ 464
حضرت فاطمة الزهراء علیهاالسلام، پس از آن خطبه‌ی غراء در مسجد که معرفی تمام اسلام و نیز ولایت و حقانیت خود بود، از مسجد خارج شد که رافع بن رفاعه پیش آمد و برای عذر و بهانه عرضه داشت:
«یا سیّدة ‏النساء لو کان أبوالحسن تکلم فى هذا الأمر و ذکر للناس قبل أن یجرى هذا العقد ما عدلنا به احداً؛»
 اى سرور زنان! اگر على علیه ‏السلام قبل از این که مردم با ابوبکر بیعت کنند، با آنان سخن میگفت و روشنگرى مینمود، ما از او روی گردان نمیشدیم، و با فرد دیگرى بیعت نمیکردیم!»
حضرت نیز در پاسخ به این بهانه‌ و عذر غیر موجه فرمود:
«الیک عنى فما جعل الله لأحد بعد غدیرخم من حجّة ولا عذر»؛
مرا به حال خود بگذار، که خداوند بعد از جریان غدیر خم براى هیچ کس عذر و بهانه‏ اى قرار نداده است.
 (دلائل الامامة، صص 37 و 38/ الخصال، ج 1، ص 173)
غدیر و افسوس های بشریت
محرومیت بشر از فیض هدایتهای تفسیری ائمه(ع)
افسوس که بدخواهان نگذاشتند علی(ع) در مخمصه سالها خانه نشینی و بایکوت و سانسور و ترور شخصیت، سوگوارانه نتواند قرآن را آنگونه که می بایست جامع و کامل، تفسیر و تشریح نماید و بشریت در حسرت این فرصت بزرگ و طلایی بماند.
دوران کوتاه حکومت آن بزرگوار نیز عمدتاً به جبران عقب ماندگی ها و ضعف های بیست و چند ساله، اصلاح بدعت ها و کجروی ها و جنگهای توانفرسا گذشت و علی(ع) را از تفسیر و تبیین کامل قرآن بازداشت دوران امامت و حیات پرثمر فرزندان معصوم علی(ع)نیز سرنوشتی مشابه یافت.
اگرچه بشر امروز با بهره گیری از روایات و احادیث صحیح و موثق و اشارت های موشکافانه معصومین از قرآن، بسیار آموخته است لیکن دستیابی به تفسیر واقعی و جامع قرآن، آرزویی است که بر دل حقیقت جویان مانده و آن را این بار در افق روشن عصر ظهور قرآن ناطق، امام عصر(عج)، جستجو می نماید
خطر جریان‌های تکفیری برای اسلام و دنیا
جریان‌های تکفیری سه خطر بزرگ برای اسلام، مسلمانان و بشریت هستند
 نباید علمای اسلام در برابر جنایت‌های ایشان سکوت کنند
فعالیت جریان‌های تکفیری که در اقلیت به سر می‌برند موجب شده است که در مرحله نخست خطر مسلمانان را تهدید کرده و هر روز عده‌ای انسان‌های بی‌گناه به خاک و خون کشیده‌شوند
تکفیری‌ها به شیعه و سنی رحم نکرده و بدون هیچ منطقی انسان‌های بی‌گناه را می‌کشند
با فعالیت این گروه چهره اسلام در دنیا خدشه‌دار شده و آنها موجب می‌شوند که چهره‌ای خشن از دین اسلام به دنیا معرفی شود
اقدامات تکفیری‌ها جاذبه اسلام را به دافعه تبدیل کرده و همین مسئله بهانه‌ای برای دشمنان اسلام شده تا اسلام ستیزی را گسترش دهند
تکفیری‌ها همه جا را نا امن کرده‌اند و برای بشریت هم یک خطر به شمار می‌روند و ما نباید در قبال این جریانات سکوت کنیم
علل همراهی نکردن مردم با علی(علیه السلام)
حب و بغض علت مخالفت با ...... مال و مقام، عامل عمده مخالفت خواص با امیرالمؤمنین(ع)
1. کینه های شخصی
2. عدالت علی(ع)
3. فقر فرهنگی
۴. دنیا پرستی و جاه طلبی
۵. نفاق و ایمان مصلحتی
۶. اختلافات عشیره ای
۷. حسادت


نکات قابل توجّه در ماجرای سقیفه
1- در سقیفه ی بنی ساعده، مطابق منابع معتبر تاریخی و روایی، تنها عده ای انگشت شمار از انصار و مهاجرین حضور داشتند
و بزرگانی چون عباس عموی پیامبر (ص)، سلمان فارسی، ابوذر، مقداد، زبیر و ... جزءِ غایبان سرشناس آن جلسه شیطانی محسوب می شدند
2- از اخبار و احادیث به روشنی استفاده می شود که خاندان «بنی هاشم» که از نزدیکترین و آشناترین افراد به مکتب پیامبر (ص) بودند، مطلقاً در آن حضور نداشتند
3- گردانندگان سقیفه با وجود این که بارها از زبان پاک و مطهّر پیامبر(ص) موضوع خلافت و امامت علی (ع) را شنیده بودنداما با این حال در آن جلسه، مطلقاً از سفارشات پیامبر (ص) سخن به میان نیامدو حتی اندکی از وقت جلسه را به طرح موضوع خلافت علی(ع) که شایسته ترین و لایق ترین فرد برای خلافت بود اختصاص ندادند .
نقش سقیفه درتشکیل حکومت امویان
«بنى امیّه» که سالها، بزرگترین جنگ ها و توطئه ها را در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)بر ضدّ اسلام به راه انداخته بودند، سرانجام با پذیرش شکستى تلخ به عنوان «طُلَقا» (آزادشدگان پیامبر) در میان مسلمانان با خوارى و بدنامى روزگار مى گذراندند. آنان هنگام رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از هیچ اعتبار و وجهه اى برخوردار نبودند تا بتوانند چون دو دهه گذشته در مقابل موج جدید اسلام بپا خیزند.
ولى با حادثه اى که پس از رحلت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جریان سقیفه اتّفاق افتاد و در نتیجه دست «بنى هاشم» از حکومت اسلامى و مدیریّت جامعه نوبنیاد و پرتلاطم آن روز کوتاه شد، شرایطى فراهم گشت که در نهایت به سلطه قطعى بنى امیّه بر جامعه اسلامى انجامید.
بگذارید این سخن را از معتبرترین منابع اهل سنّت یعنى «صحیح بخارى» بشنویم:
آن روز گروهى از انصار در سقیفه گردهم آمده بودند تا براى مسلمانان امیرى انتخاب کنند. آنان درصدد بودند سعد بن عباده انصارى ـ رئیس قبیله خزرج ـ را به عنوان امیر برگزینند; ولى «ابوبکر» با برافراشتن پرچم فضیلت قریش گروه انصار را شکست داد. وى با این سخن که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «پیشواى مسلمانان باید از قریش باشد»(1) با تکیه بر اصل امتیاز قریش بر سایر اقوام عرب بر آنان غلبه کرد. اصلى که اسلام با آن مبارزه کرد ; و پیامبر تنها زعامت و پیشوایى امّت را در اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)قرار داده بود.
اخبار و روایاتى که پیرامون گفتوگوهاى آن روز در سقیفه، امروز در دست ما است گویاى این واقعیّت است که معیار انتخاب خلیفه در آن جمع عمدتاً حول محور «قرشى» بودن مى چرخید.
ابن ابى الحدید در ذیل خطبه 26 نهج البلاغه مى گوید:
«عمر به انصار گفت: «به خدا سوگند! عرب هرگز به امارت و حکومت شما راضى نمى شود، زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) از قبیله شما نیست. ولى عرب قطعاً از این که مردى از طایفه پیغمبر حکومت کند امتناع نخواهد کرد. کیست که بتواند با ما در حکومت و میراث محمّدى معارضه کند، حال آن که ما نزدیکان و خویشاوند او هستیم؟».(2)
در روایت ابن اسحاق چنین آمده است:
«شما به خوبى مى دانید که این جماعت از قریش داراى چنین منزلت و مقامى است که دیگر اقوام عرب آن را ندارند و اقوام عرب جز بر مردى از قریش متّفق القول نخواهند شد».
و در بیان ابوبکر نیز آمده است: «قوم عرب جز قریش را به خلافت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نخواهد شناخت».(3)
مفهوم این سخن آن است که آنچه شرط لازم براى زمامدارى مسلمانان است، شایستگى و تقوى و فضیلت نیست، بلکه آنچه که باید جانب آن را رعایت کرد و محترم شمرد «شرافت قبیله اى» است که آن هم تنها در قریش خلاصه مى شود; چون این قریش بود که در زمان جاهلیّت از اشرافیّت دینى و مالى برخوردار بوده است، به گونه اى که سایر اقوام تنها زیربار فرمانى مى رفتند که قریش آن را وضع کند، و این قریش بود که سرنوشت حجاز را در آن زمان در دست داشت. بنابراین، پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز این قریش است که حق دارد زمام امور مسلمانان را به دست گیرد و بر همگان حکمرانى کند.
این مهمترین برگ برنده اى بود که ابوبکر و دستیارانش در آن روز توانستند با طرح آن بر جمع کثیر انصار غلبه کنند.
جمع بندى حوادث نیم قرن اوّل اسلام نشان مى دهد آنچه در «سقیفه» اتّفاق افتاد تنها شکست انصار در مقابل امتیازطلبى قریش نبود، بلکه اصلى در آنجا بنا نهاده شد که زنجیروار باب مسائل و مشکلات دیگر را بر جهان اسلام گشود.
مهمترین پیامدهاى سقیفه را مى توان در سه مطلب خلاصه کرد:
1. صحیح بخارى، کتاب المحاربین، ج 8، ص 208 (با تصرّف و تلخیص). و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 24 .
2. «قالَ عُمَرُ: وَالله لا تَرْضَى الْعَرَبُ أَنْ تُؤَمِّرَکُمْ وَ نَبِیُّها مِنْ غَیْرِکُمْ وَ لاَ تَمْتَنِعُ الْعَرَبُ أَنْ تُوَلِّىَ أَمْرَها مَنْ کانَتِ النَّبُوَّةُ مِنْهُمْ مَنْ یُنازِعُنا سُلْطانَ مُحَمَّد وَ نَحْنُ أَوْلِیائُهُ وَ عَشِیرَتُهُ؟» شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 38.
3. «... وَ إِنَّ الْعَرَبَ لاَ تَعْرِفُ هذَا الاَْمْرَ إِلاَّ لِقُرَیْش» همان مدرک، ص 24












منابع:
ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبه‌الله، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م
ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر
ابن کثیر، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۷قمری/ ۱۹۸۶میلادی
ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م
ابن هشام، السیره النبویه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م
احمدبن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م
بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح، قاهره، ۱۳۱۵ق
بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م
بهبودی، محمدباقر، سیرۀ علوی، تهران، ۱۳۶۸ش