مقدمه:

درابتدا رفتار گرائي در حوزه روانشناسي  علم به منصه ظهور رسيد واندكي بعد مورد توجه فلاسفه  اي كه در خصوص ذهن مطالعه مي كردند واقع شد.برخي از روانشناسان ،رفتارگرائي را به عنوان روشي براي روانشناسي قراردادند وبر اساس محرك  پاسخ درتوصيف وتبيين حالات روان شناختي داشتند.

درديدگاه رفتار گرائي ،ذهن برپايه رفتارهايي كه به شكل علمي ومنطقي قابل مطالعه اند تفسير مي شود.

ايده اصلي رفتار گرائي عبارت است از تنها داده هاي مقبول براي علم روانشناسي كه همانا داده هاي رفتاري مي باشند.به سخن ديگر تنها داده هاي ناشي از رفتار قابل مشاهده يك ارگانيسم داده هاي مورد پذيرش خواهند بود. درحوزه دروني نيز افراد قابل مشاهده وشناخت نيستند  بلكه بايد بر روي آن چيزي كه از افراد به صورت رفتار پديدار مي شود تمركز كرد تا از حالات دروني آنها آگاه شد.

 

از زمان باستان تا به امروز نظرات گوناگوني از سوي انديشمندان مختلف در رابطه با هستي شناسي وانسان شناسي مطرح شده است.

بعضا مانند افلاطون اصل جهان وهرچه در آن است مثل انسان را غيرمادي ومثلي قلمداد وبعضي هم مانند ارسطو قائل بروجود جوهر اولي وثانوي در انسان بودند.جوهر ثانوي همان جوهر مخصوص هرانسان است كه نفس انساني كه همان عقل فعال مي باشد نام دارد وجوهر اولي كه مخصوص هرانسان است، صورت آن انسان مي باشدومربوط به آن بخش مادي انسان است كه پديدارمي شود.

ديگر انديشمنداني بودندكه اساس انديشه خود را بخش مادي انسان و طبيعت قراردادند وانسان را تك گوهري (مونيسم) مي دانستندوانسان وهر آنچه در عالم وجود دارد را فقط مادي وراه حصول معرفت را تجربه حسي مي پنداشتند ،مثل هيوم،لاك و...البته تاريخچه اين انديشه نيز به يونان باستان وانفيستها بر مي گردد.

دربين انديشمندان دكارت درزمان خود نظر جديد ومبتكرانه اي داشت.او كه در سنت فكري  اسكولاستيك رشد كرده بود وقائل به خدا وروح انساني ومسائل متافيزيكي بود.

وي انقلابي كه در انديشه غرب به وجود آوردانسان وبخش مادي وطبيعي آن را كه تا آن روز بدان در سنت اسكولاستيكي توجه نمي شد وارد انديشه خود كرد ورنسانسي درانديشه و...فلسفه به وجود آورد.تا قبل از دكارت  تمام انديشه ورزي هاحول محور خدا شناسي وروح شناسي و منطبق كردن انديشه هاي افلاطوني،ارسطويي با كتاب ومتن مقدس بود وبه موضوع انسان توجه خاص نمي شد.

دكارت با اصل قراردادن انسان در روش شك خود،جوهر انسان را انديشه وتفكر دانست وباشك بر همه چيز مثله داده هاي تجربي يا شيطان فريب كار و حالت خواب به اين نتيجه رسيد كه تنها چيزي كه نمي توان به آن شك كردوجود انسان است،زيرا اين انسان وقتي مي انديشد،مطمئن مي شودخودوجود دارد.دكارت براين نظر بود كه انسان دو گوهري(دوجوهري)مي باشد.يعني از يك بخش مادي كه تن او بوده ويك بخش غيرمادي كه روح او مي باشد تشكيل شده است.دكارت جوهر روح وبخش غيرمادي را انديشه وجوهر بخش مادي را بعد وامتداد مي دانست.

از نظر دكارت هيچ ماده اي در جهان نميتواند استدلال كند يا آگاهي داشته باشد.پس آگاهي وانديشه بايد مرتبط بابخشي باشد كه غير مادي است چون ماده نمي تواند بيانديشد.

مثلا ما وقتي دستمان بر اثر حرارت مي سوزد از نظر دوگانه گرايان (دوآليسم)درد بوسيله حساسيت به مغز مي رود ودر ذهن كه غير فيزيكي است ثبت مي شود چون ذهنيت ازدرد مادي نيست وبسيط مي باشدوآنچيزي كه بسيط است در روحي كه بسيط است جاي مي گيرد نه در بخش مادي انسان يا مغز.

درواقع مغز رابطي است بين اندام حسي وذهن كه غيرمادي وفيزيكي است.

يعني حالتهاي حسي كه مثل درد يا احساس سرما يا گرما توسط اندام انسان دريافت مي شود وبه مغز منتقل مي شود واز مغز به صورت آگاهي وذهنيت وبه صورت بسيط در روح ثبت مي شود.چون ماهيت يك سيب بسيط است وخود سيب در جهان خارجي داراي بعد وامتداد مي باشد  وبسيط بايد در چيزي كه بسيط است يعني روح  شكل گيرد ونمي تواند بسيط مربوط به مركب باشد.دكارت بخش تحتاني درمغز را كه غده صنوبري مي باشد عامل هماهنگي بين نفس(روح) وجسم ميداندتا يك عامل غير فيزيكي (روح)ويك عامل فيزيكي (جسم) بتوانند با هم كنش وواكنش داشته باشند.

 

رفتارگرايي وچگونگي شناخت حالات ذهن:

يكي از مهمترين سوالات مطروحه براي اين افراد اين است  كه چگونه به درون ذهن افراد ديگر نفوذ كنند واز ذهنيت هاي آنها آگاه شوند.داشته هاي ذهني انسانها هيچ گاه پديدار نمي شود مگرذهنيتهاي انسان به صورت فعل در آيند وديگران از طريق اين فعل به محتواي ذهن افرادپي ببرند.يكي از نظريه هاي مهم در شناخت ذهن افراد رفتار گرائي مي باشد كه بيشتر در سنت فكري تجربي خود را نمايان مي كند.رفتارگرايان مي خواهند بدانند انسانها بر چه اساس رفتارهاي گوناگون در شرايط مختلف از خود نشان مي دهند واز اين طريق به محتواي ذهنيت ها وآگاهي هاي افراد نفوذ كنند.بنا بر نظر رفتارگرايان حالات ذهني تمايل هاي افراد براي رفتارهاي مختلف نشان مي دهد واصل اساس براي هر رفتار مي باشد.مثلا رابطه بين معده درد وچهره اخم كرده ويا پاي شكسته و گريه كردن.

بنا بر نظر رفتار گرايان،درد داشتن يعني تمايل داشتن به انجام رفتارهايي خاص در زماني كه امور خاص براي شما پيش مي آيد.رفتار گرايان اساس كار خودرا بر روي حالات فيزيكي و واكنش هاي فيزيكي مي گذراند تا بتوانند به شناختي ملموس وهمگاني وآزمون پذير برسند ونتيجه تحقيق وروش خود را بر همگان معتبر كنند.مثلا اگر شخصي x داراي درد معده بودچهره او به صورت y  در مي آيد يا اگر شخصي x پايش شكست فرياد مي زند واين عمل نه تنها در شخص x بلكه در همگان از شخص a تا z به شكستن پاي اين واكنش را نشان مي دهند.پس از نظر رفتارگرايان ما مي توانيم از طريق رفتار گرايان به حالت ذهنيت هاي انسان پي ببريم وبه روشي رسيده ام كه در تمام انسانها صادق مي باشد.

يكي از استدلالهاي  رفتارگرايان اين است كه حالات ذهني معلول حالات حسي وطبيعي است.

مثلا پا گذاشتن روي سوزن باعث درد مي شود وحالات ذهني باعث بروز رفتارهاي خاص مي شودو يا اينكه اگر ما شيري را ببينيم وبه ما آن شير حمله كند وذهنيتي كه ما از شير داريم حيواني درنده ،حتما هر انساني پا به فرار خواهد گذاشت.شخص ديگري كه اين صحنه را نگاه مي كند  ترس وفرارانسان از شير را كه به او حمله كرده مي فهمد وعلت اين ترس را مي فهمد وواكنش فيزيكي در رفتار وچهره شخصي كه به اوشير حمله كرده براي اوملموس است.

رفتارگرايان دراستدلالي ديگر بيان مي كنند اگر كسي نوشيدني يا غذا بخواهد ،رفتارخاصي از خود نشان مي دهد يا اگر نياز به نوشيدني(به فرض الكلي)نداشته باشدوما آن را به او پيشنهاد دهيم  او اين تعارف ما را رد   ميكندوازخود يك واكنش نشان مي دهد واز اين واكنش مي فهميم او تمايلي به نوشيدني الكلي ندارد.

يعني ما از ذهنيت او دريافتيم بر اساس رفتاري كه از خود بروز داده است اين واكنش از طرف مقابل در ذهن ماحك مي شود اگر اين تعارف را به شخص ديگري كنيم واو مثل همين واكنش را انجام دهدوسريعامتوجه مي شود اوهم ميلي به خوردن اين نوشيدني ندارد .پس ارتباطي قوي بين حالات ذهني ورفتارهاي ما وجود دارد وما ميتوانيم با اين روش از رفتارهاي ديگران كه ملموس ميباشد وقابل مشاهده به ذهنيت آنها پي ببريم درصورتي كه ما بدون اين رفتارها كه قابل رويت هستند نمي توانيم از ذهنيت شخصي مقابل خودآگاه شويم.مثلا شخصي را درنظر بگيريد كه در مقابل شماست وهيچ عملي را انجام نمي دهدشما چگونه مي خواهيد به محتواي ذهن او راه پيدا كنيد واز آن آگاهي پيدا كنيد؟

يكي ديگر از مواردي كه رفتارگرايان برآن تاكيد دارند تحقيق پذير بودن روش خود براي پي بردن به محتواي ذهن مي باشد كه ريشه در افكار فيلسوفان حلقه  وين دارد.يعني ما با روش وابزار حسي وتجربي مي توانيم صدق وكذب يك گذاره را مشخص كنيم رفتار گرايان بر اين باورند چون ذهنيت هاي هر فرد خود را دراندام فيزيكي ودر واكنش فيزيكي فعل مي كندپس ما از طريق آزمون وحس مي توانيم اين واكنش وكنش را آزمون كنيم وبه صدق آن پي ببريم مثلا سرخ شدن شخص x   براي طرف نظاره گرملموس مي باشد ومي تواند ريشه در ترس ياخجالت اوداشته باشد وشخص نظاره گر مي تواند از طريق چشم خود اين تغيير رنگ را ببيندوبفهمد علت آن از ترس يا خجالت از عملي است ومثل هر آزمون تجربي و نتايج حاصل را بوسيله استقراء تعميم مي دهيم.وبه يك نتيجه كلي برسد كه سرخ شدن صورت هر شخص مثلا در يك گفتگو بايك زن براي خجالت كشيدن آن شخص مي باشد واين گزاره واين نتيجه در همگان صادق مي باشد ووقتي كه اين صورت يك قاعده آزمون شده در مي آيد هر فرد با ديدن سرخ شدن صورت يك شخص در گفتگوي دوطرفه پي مي برد كه طرف مقابل خجالت كشيده است.

 

نقد رفتارگرائي:

برخي از حالات ذهن آگاهانه هستند وبرخي ناخودآگاه مي باشد.مثلا شخص x  وقتي پايش روي ميخ مي رود به صورت ناخود آگاه فرياد مي زند ولي شخص y  وقتي پايش روي ميخ مي رود به صورت آگاهانه وبر اساس مقاومتي كه دارد از فرياد زدن خودداري ميكند.رفتارگرايان براي بخشي كه آگاهانه است دررفتارها نمي تواند نظر خاصي بدهند چون آن شخص همان واكنشي كه رفتار گرايان از او توقع دارند نشان نمي دهند وآگاهانه وبا مقاومت از اين كار خودداري مي كند. وبراين اساس نظريه همگاني بودن اين واكنش ها وصادق بودن آن در هر نظر زير سوال مي رود چون در منطق يك گزاره جزئي و يك گزاره  كلي را باطل ميكند مثلابگوئيم همه قوها سفيد اند واگر يك قو سياه ببينيم آن گزاره كلي باطل مي شود پس روش رفتارگرايان در اين باره كه همه افراد اگر در شرايط مشخص قرارگيرندويك واكنش خاصي ازخودبروز دهند هميشه صادق نمي باشد مثلا تمام افراد اگر پايشان بر روي ميخ برود فرياد مي زنند.البته اين مي نواند در افرادي به صورت ناخودآگاه صادق باشد وبعضي افراد به صورت آگاهانه وبا مقاومت اين عمل را نشان نمي دهند پس ما نمي توانيم درافرادي كه مقاومت مي كنند ورفتار خاصي از خود نشان      نمي دهند به حالت ذهني آنها پي برد.

نقد پوپر بر رفتار گرائي:

پوپر در مقابل رفتارگرايان كه ملاك ذهن وآگاهي را جسم ورفتار ميدانستند مدل3 جهاني را مطرح مي كندكه جهان اول جهان فيزيكي ومادي وهمان جهان رفتارگرايان ،جهان دوم كه همان جهان ذهنيت وآگاهي ما انسانهامي باشد وجهان سوم جهان مخلوقات عيني از جهان دوم است كه جهان ذهنيت وآگاهي ها مي باشد.پوپر بااين كارمي خواهدبين جهان ذهن وجهان عين كه اندام وارگي ما كه تعلق به جهان فيزيكي واول است تفكيك قائل شودورفتار وذهن را يكي ندانند.چون در جهان ذهنيت ها اعدادرياضي وجود دارند ويا نت موسيقي كه وقتي مي خواهند شكل عيني پيدا كنند وبر روي كاغذبيايند ديگر مربوط به جهان دوم مي باشند.شايدكاغذودست مامربوط به جهان فيزيكي ومادي باشندولي موسيقي توليد شده مربوط به جهان سوم است كه از جهان ذهنيتها وآگاهي ها مايعني جهان سوم سرچشمه ميگيرد.پوپر با نقد خود ميخواهد بگويد با رفتار گرائي نمي توان برتمام محتواي ذهن پي برد چون تمام ذهنيت ها وآگاهي در رفتار نمايان نمي شود.

 نقد كاركردگرايان بررفتار گرايان:

همان طور كه گفتيم رفتارگرايان براين نظرهستندكه حالات ذهني در رفتار وبخش فيزيكي واندام وارگي انسان خودرا نمايان مي كند مثل رابطه درد وفرياد.ماباديدن گيركردن انگشت دست شخصي بين درب خانه علت فرياد را مي فهميم ومي دانيم شخص x  براي چه فرياد مي زند ولي كاركردگرايان براين نكته پافشاري مي كنند كه اين نظريه يقيني وهمگاني نمي باشدوشايد همگان با گيركردن انگشت لاي درب فرياد نزنند وما نمي توانيم به فرياديك  شخص براي فهم حالات ذهني ودروني ستنادكرد ويا شايد يك شخص تمارض به درد كندوفرياد بزند.كاركردگرايان به جاي رفتارانسانها تاثيرات عصبي را جايگزين كردند.كاركردگرايان معتقد هستند كسي كه درد معده دارد عصب c او تحريك شده است و درتمام آدم ها اگر معده درد داشته باشند وآن را در رفتار نشان ندهند عصبc    اوتحريك شده است وما با بررسي مثلا عصب c در هرشخص مي توانيم بفهميم آيا درد معده دارد يا نه.واين ميتواندراهي همگاني وعيني براي شناخت ذهنيتها وحالات دروني افراد باشد وبا اين روش مقاومت شخصي ياتمارض شخص ديگر از محاسبات خارج مي شود،چون ما مي توانيم عصب c شخض را بررسي كنيم وبه معده درد اوپي ببريم.

 

منابع:

1-فلسفه ذهن-نويسنده :ريونزكرافت- مترجم-حسين شيخ رضايي-انتشارات صراط

2-شناخت عيني برداشت تكاملي، نويسنده :كارل پوپر –مترجم:احمد آرام انتشارات علمي وفرهنگي

3-فلسفه ذهن –نويسنده:محمود خاتمي – انتشارات علمي

4-تحليل ذهن-نويسنده: راسل –مترجم : منوچهر بزرگمهر-انتشارات خوارزمي

5-تاملات .نويسنده: دكارت  ترجمه:احمد احمدي انتشارات سمت

6-فيلسوفان تحليلي در قرن 20 نويسنده:اورام استرول مترجم: فريدون فاطمي انتشارات نشر مركز

7-تارخ فلسفه غرب جلد4- نويسنده فردريك پلستون –ترجمه :غلامرضا اعواني